تقریبا یک سالی از سفرمون به
قشم میگذره و نزدیک بود این سفر هم مثل خیلی سفرهای دیگه ای که سفرنامه شون به موقع نوشته نشد، بی سفرنامه بمونه. صد البته که تمام خاطراتش در قلبمان ثبت شده، می ماند. چون سفر به قشم یک جورایی سفری به اعماق درونمان بود. با ماجرای سفر من به قشم همراه شوید.
تجربه سفر به قشم، تجربه ای کم نظیر
در چند روز گذشته ، به لطف یکی از دوستان بسیارخوبم که بسیار به کشور عزیزمان ایران علاقه مند است و تلاش برای معرفی محصولات سالم و ارگانیک ایرانی و حمایت از تولیدکنندگان آنها، از بزرگترین دغدغه های زندگیش است، کریستالهای بسیار زیبای نمک طبی کمیابی از معادن سمنان به دستم رسید و ناگهان به یاد غار نمکدان قشم افتادم که نمک آن جا هم شهرت جهانی دارد. فکر کردم با نوشتن سفرنامه ی قشم و معرفی این غار، ادایِ دِینی هر چند ناچیز، در حد توان خودم به این قسمت از خاک ایران عزیزم داشته باشم.
چون زمان کوتاهی برای این سفر داشتیم ، تصمیم گرفتیم با نهایت استفاده از وقت و با هواپیما خودمان را به این جزیره ی بکر و دیدنی قشم برسانیم.
گرمای قشم در اواخر آبانماه مطبوع و قابل تحمل بود.
با توصیه ی آژانس مسافرتی، هتلی را انتخاب کردیم که واقع در مرکز شهر و بسیار نزدیک به بازار قدیمی بود. البته هتلهایی با امکانات بیشتر نیز در قشم وجود دارد ولی خارج از شهر واقع شده اند.
با توجه به محدودیت زمانی و طبق مرام همیشگی مان در سفر، تصمیم داشتیم وقتمان را در این سفر کوتاه صرف خرید نکنیم ، البته غیر از خریدهای بومی که باعث رونق اقتصاد هر منطقه ای می شود. هر چند که هدف اصلی خیلی از مسافران قشم، خرید کردن مخصوصا خرید وسایل برقی و پوشاک از بازار درگهان است.
نزدیک غروب ، بعد از یک ساعت و پنجاه دقیقه پرواز، به قشم رسیدیم. بعد از رسیدن به هتل و تحویل گرفتن اتاقهایمان، برای دیدن مرکز شهر به راه افتادیم.
بعد از گشتی در بازار قدیمی که بسیار به هتل نزدیک بود و پرس و جو برای پیدا کردن بهترین فلافلی آن محل، دید کلی نسبت به شهر پیدا کردیم. برایم بسیار جالب بود که با اینکه قشم و کیش هر دو در نزدیکی هم در خلیج فارس خودمان قرار دارند ولی چقدر با هم متفاوتند.
با توجهات و سرمایه گذاری هایی که مخصوصا در سالهای اخیر در
کیش انجام گرفته، جزیره ی کیش به یکی از مدرن ترین و شیک ترین مناطق توریستی ایران تبدیل شده ولی جزیره ی قشم از این نظر، کاملا در نقطه ی مقابل آن قرار دارد و با وجود برخی پاساژها و مراکز خرید جدیدی که در آن وجود دارد، در کل بافت سنتی و بومی خود را کاملا حفظ کرده است، اگرچه که جاذبه های طبیعی و جغرافیایی قشم بسیار بیشتر است.
صبح روز بعد با هماهنگی لیدرمان و به همراه چند مسافر دیگر، برای دیدن دلفین ها در نزدیکی جزیره ی هنگام ،سوار قایق شدیم. به قسمتی از دریا رسیدیم که با تجربه ی قایقرانان، دلفین ها بیشتر به آنجا می آمدند و با خاموش کردن موتور قایق، در سکوت منتظر رسیدن دلفین ها شدیم. بعد از حدود بیست دقیقه انتظار، تماشای شیرجه ی دلفین های باهوش در فاصله ی بسیار نزدیک با قایق، همه مان مخصوصا بچه ها را خیلی هیجان زده کرد. خیلی شانس آوردیم که موفق به دیدنشان شدیم و این شروع عالی و به یاد ماندنی این سفر بود.
تماشای بازیگوشی و شیرجه های کمانی وآزادانه ی دلفینها، در محیط طبیعی زندگیشان، بی نهایت لذت بخش تر از نمایش هایی است که این روزها در دلفیناریوم ها انجام می شود و با گرسنگی دادن و شرطی کردن حیوانات بی گناه، آنها را مجبور به حرکات نمایشی می کنند.
توقف کوتاهی بر روی ماسه های درخشان جزیره ی هنگام داشتیم. درخشش ساحل این منطقه به دلیل وجود نوعی کانی براق در بین ماسه ها بود
.jpg)
در میان جزیره های خلیج فارس ، هرمز به داشتن خاک سرخ مشهور است ولی این نوع خاک در قسمتهایی از جزیره ی هنگام نیز پیدا می شود و به گِلک معروفند . این خاکها خوراکی هستند و مردم محلی از این خاک سرخ مانند ادویه برای پختن غذاها و همینطور درست کردن مربا استفاده میکنند. از خاک سرخ جزیره در صنعت سنگهای تزیینی برای ساخت ساختمان ها همینطور در ساخت و ساز اسکله هم استفاده می شود.
راهنمایمان تاکید بسیار بر روی این موضوع داشت که خارج کردن حتی یک صدف و یا حتی کمی خاک، و کلا جداسازی و برداشتن اجزای طبیعت، از اکوسیستم جزیره می تواند آسیب برای محیط زیست به دنبال داشته باشد. در آن صورت طولی نمی کشد که آن منطقه از شکل طبیعی خود خارج و تخریب می شود.
ولی چند فروشگاه ساحلی که زیورآلاتی از جنس صدف و مروارید و چیزهایی از این قبیل می فروختند، وجود داشت که خرید از آنها علاوه بر کمک به اقتصاد بومی، خالی از لطف هم نبود
فرصتی برای گردش در
روستای غیل در جزیره ی هنگام نداشتیم اما لیدرمان توضیح داد که در نزدیکی این روستا در جزیره ی هنگام، سنگهایی قرار دارد که شبیه انسان هستند و افسانه ی جالبی با خود دارند.
"به روایت بومیان محل، سنگها متعلق به مادر و دختری هستند که هنگام فرار از دست زورگویان قدیم، دست به دعا برداشتند و خداوند برای نجاتشان
آنها را تبدیل به سنگ کرد!"
پرتغالیها در دوره ی صفویه و انگلیس ها در دوره ی قاجار، این جزیره را اشغال کردند، تا اینکه رضا شاه تصمیم به کوتاه کردن دست متجاوزان از خاک هنگام گرفت.
بازدید بعدیمان از جنگلهای حَرا بود. جنگل های شگفت انگیزی که درون آب شور ریشه دارند و در تمام فصول سال سرسبزند. این جنگلها در واقع معرف اکوسیستمی خاص در مناطق استوایی هستند.
سازش این گیاه با آب شور و شرایط نا مناسب، از آن یک گیاه استثنایی ساخته است. نام علمی این درختان، اَوی سینا مارینا (Avicennia marina)، منسوب به ابوعلی سینا دانشمند ایرانی است.
ویژگی جالب این درختان این است که در طی میلیونها سال، سازگاری خوبی با آب شور پیدا کرده اند و در واقع مانند یک کارخانه آب شیرین کن طبیعی، آب دریا را جذب و نمک آن را دفع می کنند.
مهمان نوازی و خوشرویی مردم جنوب را به معنای واقعی در تور قشم میتوانید تجربه کنید.
جنگل های حرا، معجزه طبیعت و اقلیم ایران
ناخدای باتجربه ای که ما را به وسط جنگل های حرا برد، نهایت سعی خود را در شناساندن محیط و به جا گذاشتن خاطرات خوش از سفر ، برایمان انجام داد. و در قسمتی که تشخیص داد شاخه های درختان به اندازه ی کافی محکم هستند، قایق را نگه داشت و کمک کرد بالا رفتن از شاخه های درختان را در وسط آب تجربه کنیم. تجربه ای بسیار به یاد ماندنی!
ولی پیدا شدن سروکله ی خرچنگ های کوچک بر روی شاخه ها ، با وجود اطمینان دادن ناخدا که بی آزار هستند، باعث شدند که زود به داخل قایق برگردیم.
برای ناهار به یکی از خانه های محلی که در روستایی در نزدیکی قشم بود رفتیم.
طعم غذاهای محلی قشم
خوراک کوسه و هشت پا و میگوهای ریزی که با ادویه ای مخصوص پخته شده بودند، به همراه پلو و سالاد و بعد از آن، ارده و خرما به همراه چای، برای خنثی کردن طبع سرد غذاهای دریایی، بینهایت دلچسب بود. صفای خانه ی بومی و مهمان نوازی گرم اهالی خانه تمام خستگی را از یادمان برد. وقتی از خانم خانه و دخترهایش که صورتشان را با بُرقِع پوشانده بودند، درباره ی نحوه ی طبخ غذایشان پرسیدیم، با خوشرویی و بطور مفصل جوابمان را دادند. کلی دلمان سوخت که چرا به جای هتل، یکی از این خانه های محلی را برای اقامت انتخاب نکرده بودیم.
چرا که با توجه به پذیرایی و کیفیت خوب غذا درقبال قیمتی که از ما دریافت کردند واقعا باورنکردنی بود.
بعد از کمی استراحت به سمت مقصد بعدی که دره ی ستارگان بود حرکت کردیم.
دره ستارگان کجاست؟
دره ی ستارگان یکی از مهمترین جاذبه های طبیعی قشم است. اهالی منطقه معتقدند هنگامی که ستارگان با زمین برخورد کرده اند، خاک این منطقه بالا آمده و بعد از آن ،مناطقی که بالا آمده بودند، به همان شکلی که بوده اند خشک شده اند و این ستون های کوتاه و بلند را بوجود آورده اند.
به خاطر شکل خاص ستونها، وزش باد در بین ستونها، ایجاد سروصدایی ترسناک می کند و بومی ها معتقدند این صدای جن ها و ارواح سرگردانی است که در منطقه حضور دارند. به همین دلیل بومی ها در هنگام شب و تاریکی هوا، دره ی ستارگان را ترک می کنند.
دره ی ستارگان از فرسایش خاک، ماسه و سنگ بوجود آمده و بیش از دو میلیون سال قدمت دارد.
دره ی ستارگان به عنوان بخشی از ژئو پارک قشم جزو آثار طبیعی جزیره در سازمان یونسکو به ثبت رسیده است.
با راه رفتن بدون کفش و صندل بر روی خاک نرم دره، که البته گهگاهی هم تکه های نوک تیز سنگ در آن وسط پایمان را می خراشید، کاملا می توانستیم پیوند واتصال خودمان را به این طبیعت خاص و بی نظیر احساس کنیم. حس فوق العاده ای که با بودن در این فضا بهمان دست داده بود، فراموش نشدنی است.
مقصد بعدیمان جزایر زیبای ناز در قشم بود
جزایر ناز ، دو جزیره ی نزدیک بهم هستند که کمی از ساحل فاصله دارند و موقع جزر یعنی پایین رفتن آب، به ساحل وصل می شوند و موقع مد یعنی بالا آمدن آب، از ساحل جدا می شوند.
احتمالا نامگذاری این دو جزیره هم برای این است که هر روز دریا باید نازشان را بکشد تا از زیر آب بیرون بیایند!
به همین خاطر ، برای رفتن به جزایر ناز، باید زمان جزر و مد را در نظر گرفت و فاصله ی زمانی سه چهار ساعته ای را برای رفتن و برگشتن ازاین جزایر در اختیار داریم.
با توجه به گردشی بودن زمان جزر و مد دریا، زمان دقیق آن را می توان از جدول های دریانوردی متوجه شد و یا از ناخدایان ماهر محلی جویا شد.
چون در صورت توجه نکردن به ساعت جزر و مد، ممکن است تا روز بعد و پایین آمدن دوباره ی آب، در جزیره ها گیر بیفتیم.
قدم زدن و جالب تر از آن شتر سواری در وسط آب های خلیج فارس، مثل رویایی است که در جزایر ناز حقیقت پیدا می کند.

در جزایر ناز باید برای چند دقیقه هم که شده کفش و جورابها را از پا بکنید و پاهایتان را به آب بزنید و نرمی شن ها و نوازش های آب را حس کنید ، البته باید مواظب توتیا های بنفش و سیاه رنگی که در گوشه گوشه ی جزایر همراه با پایین رفتن آب بر روی ماسه ها باقی می مانند و تیغ های تیز و گزنده شان باشید.
چون خارهای توتیای دریایی به سرعت در پوست فرو رفته و می شکنند و گاهی موجب عفونت و دردسرهای زیاد می شود

از ماندن در جزایر ناز سیر نشدیم ولی برای دیدن غارهای خُربَس به راه افتادیم ، به امید اینکه قبل از تاریک شدن کامل هوا به آنجا برسیم.
غار خربس در جزیره قشم
در دل ارتفاعات روستای خُربس ، آثاری از معماری رازآلود صخره ای وجود دارد که به عقیده ی برخی از محققین ، به خاطر قرار گرفتن بر روی بلندی و روزنه هایی که رو به شمال و جنوب وجود دارند، نیایشگاه پیروان مهرپرستی و برای ستودن الهه ی میترا بوده.
این غار باستانی، گوشه ای از تاریخ این مرزوبوم کهن را بازگو می کند. گفته می شود قدمت غار خُربس به دوره ی مادها می رسد.
این غارها با وجود مجموعه ی اتاقهای متعدد و راهروها و تالارها، نشانگر حضور آدمیان از دوره های کهن در این جزیره هستند.
پیداست که دست آدمیان به مرور زمان و برای کاربردهای گوناگون، شکل این غارها را دگرگون کرده و مناسب نیازهای خودش در آورده است.
حتی اگر این غارها ، پرستشگاه ومکانی برای نگهداری استخوانهای مردگان که در آیین زرتشت مرسوم بوده (استودان یا استخوان دان) نباشد، به طور مسلم پناهگاههایی بوده برای مردم بی دفاع در روزگار دور، تا به هنگام خطر بتوانند در امان باشند.
دیدن غارهای تودرتو و رمزآلود خُربَس و تصور رفت و آمد مردمان کهن و نیاکانمان در این غار، ما را در خیالمان به قرنها پیش و خلسه ای دلچسب برد.
آسمان صاف و پر ستاره ای که در تاریکی شب از درون روزنه های غار دیده می شد، بی نظیر و به یاد ماندنی بود.
در راه برگشت به هتل، به این فکر می کردم که برخلاف سرعت زندگی در تهران و شهرهای بزرگ، هر لحظه ی بودن در این جزیره و در این فضا، چقدر حس آرامش عجیبی به وجودمان می دهد.
کاش می شد باز هم به اینجا بیاییم...
غار نمکدان و تنگه ی چاهکوه
غار نمکدان و تنگه ی چاهکوه جزو برنامه های تورمان نبود ولی به هیچ عنوان حاضر نبودم حالا که تا قشم آمده ایم از دیدنشان صرفنظر کنم.
با هماهنگی که لیدرمان با یکی از بستگانش انجام داد، قرار شد فردا صبح زود برای دیدن غار نمکدان و تنگه ی چاهکوه دنبالمان بیایند.
برای رسیدن به کوه نمکی قشم که غار نمکدان در آن قرار دارد، باید حدود 90 کیلومتر جاده ی خاکی نسبتا مناسبی را پشت سر بگذارید. این غار که در غربی ترین قسمت ساحل جنوبی جزیره قرار دارد، به عنوان بزرگترین غار نمکی جهان شناخته شده و طول آن بیشتر از شش کیلومتر است.
جاده ای که برای رسیدن به غار ، بدون هیچ نشانی از آدمیزاد، از آن عبور کردیم، به قدری خلوت بود که فکر می کردم اگر
زمانی کسی در این جاده احتیاج به کمک پیدا کند یا ماشین مشکلی پیدا کند، چه می شود؟؟؟


از یک طرف افسوس خوردم که چرا چنین پدیده ی طبیعی شگفت انگیزی اینقدر مهجور مانده ولی از طرفی هم خوشحال بودم چون اگر امکان رسیدن به غار برای همه خیلی راحت باشد، احتمالا چیزی از آن باقی نمی ماند.
گنبد نمکی و غار نمکدان قشم، یکی از بهترین انواع نمک جهان را دارد و از آن برای مصارف پزشکی بسیار استفاده می شود.
منیزیم موجود در ترکیب نمک های این غار، باعث شده علاوه بر درمان بیماری های تنفسی، به عنوان نمک طبی مورد استفاده ی ورزشکاران در سراسر دنیا قرار بگیرد.
به اتاقک نگهبانی که در قسمت ورودی مجموعه ی حفاظت شده ی غار بود، رسیدیم. در آنجا به همراه راهنمای با معلومات و با مرامِ خاصِ اهالی جنوب، که در کنار نگهبان حضور داشت، پیاده به سمت دهانه ی غار راه افتادیم. حدود 2 کیلومتری را در دامنه ی کوه و در بین صخره ها باید می پیمودیم.
چند تا غار نمکی کوچک دیگر هم در دل این کوه مخروطی قراردارند ولی بزرگترین آنها، همان غار نمکدان معروف است.

جلوی دهانه ی یکی از این غارهای کوچک، راهنمایمان مشغول گشتن بین سنگ ها و صخره ها شد. به بچه ها می گفت چون تا اینجای مسیر را خیلی خوب آمده اید، می خواهم جایزه ای بهتان بدهم.
بالاخره بعد از دقایقی جستجو، با خوشحالی دو تکه سنگ پیدا کرد که داخل آنها کریستال های فلزی مکعبی شکلی به رنگ زرد طلایی کدر وجود داشت و با کمک تکه سنگ تیزی، کریستال های فلزی را از داخل سنگ جدا کرد.
راهنمایمان گفت این سنگ زیبا با تراش صیقلی منحصر بفردش که مانند تکه ای الماس فلزی است، "پیریت" نام دارد و به آن
"طلای ابلهان" هم می گویند.
چون در گذشته که نمی دانستند این سنگ، ترکیب گوگرد داری از آهن است، تصور می کردند این کریستال ها طلا هستند و خیلی ها هم به خاطر رقابت و جنگ بر سر بدست آوردن این سنگ ها، جانشان را از دست داده اند.
پیریت(Pyrite) در زبان یونانی به معنی آتش است چون اگر با فولاد به آن ضربه بزنند، گوگرد موجود در آن، جرقه می زند. برخلاف طلا که خاصیت چکش خواری بالایی دارد، پیریت بسیار شکننده است.
کسانی که به خواص سنگها معتقدند، می گویند پیریت به قوه ی درک کمک کرده و انرژی های منفی را دور می کند. به عقیده ی آنها چون هر دو انرژی خاک و آتش درون پیریت وجود دارد، خاصیت فوق العاده ای در فعال سازی چاکرای اول یا همان چاکرای ریشه دارد.
کمی جلوتر به دهانه ی غار نمکدان اصلی رسیدیم. وارد غار که شدیم با زیبایی خیره کننده ای مواجه شدیم که نمونه اش را ندیده بودم.


دست هنرمندانه ی طبیعت، با ترکیب سنگ و نمک، قندیل های بینهایت زیبایی را بوجود آورده بود. به هر طرف که نگاه می کردیم، طرح هایی منحصر بفرد از استلاگتیت ها و استلاگمیت های نمکی می دیدیم. در کف غار هم مثل رودی بسیار کوچک، آب نمک جریان داشت.
خوب شد که به توصیه ی راهنمایمان، چراغ قوه و هِد لایت همراهمان آورده بودیم. چون کمی دورتر از دهانه ی غار، هیچ نوری برای دیدن اینهمه شگفتی وجود نداشت.


برای رفتن به قسمتهای دورتر غار ، باید با وسایل ایمنی مخصوص و با همراهی گروه حرفه ای غار نوردی و در جاهایی با سینه خیز رفتن، مسیر را ادامه می دادیم. ولی همان تالارهای ابتدای غار نیز به اندازه ی کافی حیرت انگیز و دیدنی بودند.

تا تجربه اش نکنید، متوجه نخواهید شد که در این غار، نَفَس تان چقدر راحت و سبک در ریه هایتان جریان می یابد.
به پیشنهاد راهنما، روی نمک های کف غار نشستیم و سعی کردیم لحظاتی را در آرامش و سکوت مطلق، انرژی عجیبی را که در فضا کاملا حس می شد، در وجودمان ذخیره کنیم.
دلم میخواست ساعته ای طولانی در همان حال باقی بمانم ولی خنده ها و شیطنت بچه ها که از نشستن و بی حرکت بودن، خسته شده بودند، سکوت غار را شکست و ما را از آن حال بیرون آورد.
هر چند کوتاه، ولی تجربه ای به معنای واقعی خاص و به یاد ماندنی بود...
راهنما می گفت جزو قوانین است که اجازه ی بیرون بردن نمک از غار را به بازدیدکنندگان نمی دهند و می گفت حق بهره برداری از این معدن نمک بی نظیر در انحصار شرکتهایی است که قسمت عمده ی نمک را به خارج از ایران صادر می کنند و در آنجا با بسته بندیهای شیک و با قیمتهای بسیار بالا در تمام دنیا پخش می کنند..

با تمام احترامی که همیشه به این گونه قوانین در جهت حفظ محیط زیست می گذارم، ولی چون فهمیدم خودمان از این نعمت، سهم زیادی نداریم، نتوانستم در برابر میل به برداشتنِ قندیل نمکیِ شکسته ی کوچکی که بر زمین غار افتاده بود، مقاومت کنم و به عنوان یادگاری بینهایت ارزشمند آن را برداشتم، بگذریم از اینکه چقدر مواظبش بودم تا سالم به مقصد برسد و هر لحظه با دیدنش به یاد انرژی فوق العاده ای که در فضای غار موج می زد، می افتم.
هزاران افسوس که ارزش این غار نمک بی نظیر در مملکت خودمان درست شناخته نشده و به جای اینکه هموطنان خودمان بتوانند از این معادن که هدیه ی خدا به سرزمینمان است، استفاده کنند، آن را به خارج از ایران صادر می کنند.
از غار که بیرون می آمدیم ، گروهی بازدید کننده را با وسایل ایمنی کامل دیدیم که چند توریست خارجی هم در بینشان بودند...
به سمت تنگه ی چاهکوه براه افتادیم. 20 کیلومتری را با ماشین در جاده ی خاکی پیمودیم تا به مقصد رسیدیم.
تنگه ی چاهکوه یکی از اسرارآمیزترین مناطق جزیره است که در دل رشته کوههای سنگی بخش جنوبی زاگرس در شمال غربی جزیره در هفتاد کیلومتری شهر قشم در کنار روستای چاهو قرار گرفته.

خیلی خدا را شکر کردم که با وجود گرمای هوا و آفتاب، بچه ها هم برای رفتن علاقمند بودند و مسیر طولانی را که باید پیاده به سمت تنگه ی چاهکوه می پیمودیم، بدون ناراحتی همراهی کردند.
دو دره ی عمود بر هم، نمای بسیار دیدنی از حفره ها و تندیس های طبیعی را ایجاد کرده اند که چشم هر بیننده ای را مبهوت خود می کند.
بارانهای سیلابی و حرکت هنرمندانه ی باد و آب در بین سنگها و فرسایش آنها در طول زمان، باعث بوجود آمدن اشکال هندسی بسیار زیبایی شده اند. علت اصلی بوجود آمدن این تنگه، شکستگی یک تاقدیس بزرگ است که احتمالا در پیدایش گنبدهای نمکی هم نقش داشته اند.

در ابتدای تنگه، دیوارها عریض ترند اما هر چه به سمت انتهای آن می رویم، فاصله ی دیوارها از هم کمتر و شیب دره بیشتر می شود ، تا جایی که فاصله ی دیوارها به کمتر از نیم متر می رسد و برای عبور از قسمتهای باریکتر تنگه، مهارت اولیه ای در سنگ نوردی لازم است. راهنماهای بومی کمک خوبی برایمان بودند.
با خیره شدن به حفره ها و شیارها ی زیبا و عمیقی که در این تنگه بوجود آمده اند، می توان هر کدام را به چیزی تشبیه کرد، مثل نیم رخ انسان و استخوان.
به این فکر می کنم که اینهمه شگفتی و زیبایی، در شب تاریک که سکوت و تاریکی همه جا را فرا می گیرد، چقدر ممکن است ترسناک باشد...
.jpg)
این تنگه از سالها پیش از نظر ذخیره ی آب برای ساکنین جزیره مهم بوده است.
تنگه ی چاهکوه که از دیرباز برای بومیان ، محلی مقدس بوده، با سخاوت بسیار، آب شیرین باران را در میان چاهکهای طبیعی خود ذخیره می کرده و مردم می توانستند در ماههایی که بارندگی وجود نداشته، از آن استفاده کنند.
بومیان منطقه هم از زمانهای بسیار قدیم، چهار چاه دست ساز در ابتدای تنگه حفر کرده اند که آب باران را درآنها ذخیره می کردند و بر سر یکی از این چاهها، سطلی را با طناب به داخل چاه انداخته بودند و یکی از بومیان که با لباس محلی ، نقش راهنما را در آنجا به عهده داشت، کمک کرد تا خودمان از چاه آب بکشیم. با وجود تردید برای نوشیدن آب چاه، آن را چشیدیم و بینهایت هم گوارا بود.
.jpg)
طبقه ها ولایه های دره ی چاهکوه به دلیل فرسایش زیاد، بسیار شکننده هستند و حتی ممکن است با وجود ظاهر مقاوم، کاملا فرسوده و تو خالی باشند. بنابراین باید احتیاط کرد.
پوشش گیاهی این منطقه متناسب با آب و هوای بیابانی، استوایی و بیشتر از نوع درختچه های پراکنده و استپی است.
آرامش فوق العاده ای که حضور در این دره به انسان می دهد، وصف نشدنی است. برای ناهار باز هم به سمت اقامتگاه محلی روز گذشته به راه افتادیم.
.jpg)
به قدری از خوراک کوسه و هشت پا و میگو لذت برده بودیم که دوباره همان را سفارش دادیم. بعد از کمی استراحت و خرید ادویه ی مخصوص ِ خوراک میگو از خانم صاحبخانه، به سمت هتل به راه افتادیم.
کارگاه لنج سازی گوران
در مسیر برگشتمان به قشم، به دیدن کارگاه لنج سازی گوران رفتیم. لنج چند صد تنی بسیار بزرگی ، نیمه کاره، در وسط کارگاه به چشم می خورد. به نظرم مثل غول بزرگی بود که کم کم در حال متولد شدن است....

متاسفانه در سالهای اخیر، به علت رکود اقتصادی، صنعت لنج سازی هم مثل خیلی صنایع دیگر از رونق افتاده و معلوم نیست متولد شدن ِغول بزرگ ِ وسط کارگاه ،چقدر دیگر زمان می برد.
به جز یک نگهبان، هیچ کس دیگری در کارگاه دیده نمی شد.
نکته ی جالب در ساخت این لنج ها که تماما از چوب ساخته می شوند این است که هیچ نقشه ی سه بعدی و کامپیوتری برای ساخت آن وجود ندارد و چنین سازه ی عظیمی فقط با نقشه ای که در ذهن استادکار وجود دارد، ساخته می شود.

لنج به عنوان یکی از بزرگ ترین صنایع دستی جهان به شمار می رود و دانش ساخت آن از پدر به پسر، نسل های زیادی به ارث رسیده
چقبرستان بی نام و نشان هزارساله ای در کنار کارگاه لنج سازی به چشم می خورد که تن خسته ی خیلی از دریانوردان این روستا را به آغوش کشید است.
جنگل درختان حرا که در نزدیکی روستای گوران قرار دارد، نقش موج شکن طبیعی را دارد و فضای خوبی را برای توقف لنج ها ایجاد کرده اند.
نگهبان به راننده ی همراهمان توضیح می دهد که تقریبا همه ی لنج سازها یا ماهیگیر شده اند و یا نجار.
دیگر هیچ کس سفارش ساخت لنج نمی دهد و فقط گاهی آن هم به ندرت، سفارش تعمیرات بر روی لنج های قدیمی دارند. قیمت یک لنج معمولی ممکن است به دو میلیارد تومان هم برسد و عمر مفید آنهم بیشتر از صد سال!
ولی الان اگر کسی لنج بخواهد، به دنبال لنج فایبر گلاس می رود که هم ارزانتر است هم سریع تر ساخته می شود و برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که در صورت غرق شدن، زیستگاه آبزیان را نابود میکند و ماهی ها را فراری میدهد، در صورتی که لنج های چوبی حتی اگر هم زمانی غرق شوند، تبدیل به محلی برای زندگی صدف ها و جلبک ها می شوند.
برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که کار با فایبر گلاس، ریه ی کارگران را بیمار میکند و برای هیچ کس هم اهمیت ندارد که لنج سازی با چوب، یک هنر باستانی است که رو به انقراض می رود!
و واقعا نمیدانم چرا برای هیچ کس هم، اهمیت ندارد که مردمان صبور و مهربانِ قشم ، حق زندگی خیلی بهتری را دارند...
به امید آن روز که همه ی هموطنانم، با آسایش کامل، در هر نقطه ی ایران زیبا و پر از شگفتی مان زندگی کنند.آمین
تورهای قشم با کیفیت از این آدرس قابل خرید هستند:
تور قشم ارزان با قیمت لحظه آخری | فاینداتور (findatour.co)